۳۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۹

سرمستم و تشنه، آب در ده
آن آتش‌گون گلاب در ده

در حجلهٔ جام آسمان رنگ
آن دختر آفتاب در ده

آن خون سیاوش از خم جم
چون تیغ فراسیاب در ده

یاقوت بلور حقه پیش آر
خورشید هوا نقاب در ده

تا ز آتش غم روان نسوزد
آن طلق روان ناب در ده

تا جرعه ادیم‌گون کند خاک
آن لعل سهیل تاب در ده

مندیش که آب کار ما رفت
آوازهٔ کار آب در ده

کس در ده نیست جمله مستند
بانگی بده خراب در ده

زلف تو کمند توسنان است
مشکین سر زلف تاب در ده

خاقانی را دمی به خلوت
بنشان و بدو شراب در ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.