هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن میگوید. او از اشکهایش به عنوان گوهر یاد میکند و آرزو دارد که معشوق از گرد راه در چشمانش بنشیند. شاعر همچنین از نقش معشوق بر چشمانش و تأثیر عمیق او بر قلبش سخن میگوید و در نهایت، از جان دادن در حضور معشوق صحبت میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهتر ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۱۵
درا تا سیل بنشانم ز دیده
گهر در پایت افشانم ز دیده
بیا از گرد ره در دیده بنشین
که گرد راه بنشانم ز دیده
مگر دان سر ز من تا خون چشمم
سوی دل باز گردانم ز دیده
چنان بر دیده بندم نقش رویت
که نقش خلد برخوانم ز دیده
گه از بازوی و ران سازم کنارت
گهی بازوی خون رانم ز دیده
چو آئی سوی خاقانی دم نزع
به دید تو دود جانم ز دیده
گهر در پایت افشانم ز دیده
بیا از گرد ره در دیده بنشین
که گرد راه بنشانم ز دیده
مگر دان سر ز من تا خون چشمم
سوی دل باز گردانم ز دیده
چنان بر دیده بندم نقش رویت
که نقش خلد برخوانم ز دیده
گه از بازوی و ران سازم کنارت
گهی بازوی خون رانم ز دیده
چو آئی سوی خاقانی دم نزع
به دید تو دود جانم ز دیده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.