هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و جفاهای معشوق سخن میگوید. او از گرههایی که معشوق بر دلش نهاده و غمزههایش که مانند کمان بر رویش کشیده شده، شکایت میکند. شاعر همچنین از وفا و مهر معشوق که از او دریغ شده، گلایه میکند و اشاره میکند که معشوق خود از ابتدا برای جفا آفریده شده است. در پایان، شاعر از خاقانی یاد میکند که به پناه معشوق پناه برده اما به دست دشمن سپرده شده است.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۱۷
از زلف هر کجا گرهی برگشادهای
بر هر دلی هزار گره برنهادهای
در روی من ز غمزه کمانها کشیدهای
بر جان من ز طره کمینها گشادهای
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
الا بر وفا و مهر کز این دو پیادهای
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
تو خود ز مادر از پی این کار زادهای
دیدی که دل چگونه ز من در ربودهای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتادهای
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
سخت است کار بهر چه روز ایستادهای
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
او را به دست خصم چرا باز دادهای
بر هر دلی هزار گره برنهادهای
در روی من ز غمزه کمانها کشیدهای
بر جان من ز طره کمینها گشادهای
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
الا بر وفا و مهر کز این دو پیادهای
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
تو خود ز مادر از پی این کار زادهای
دیدی که دل چگونه ز من در ربودهای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتادهای
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
سخت است کار بهر چه روز ایستادهای
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
او را به دست خصم چرا باز دادهای
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.