هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و جذابیت معشوق خود سخن می‌گوید و از تأثیرات عمیق این عشق بر قلب و روح خود می‌نویسد. شاعر از زیبایی و جادوی معشوق، آتش عشق، و اشک‌هایی که از فراق می‌ریزد، سخن می‌گوید. همچنین، او از تأثیرات این عشق بر طبیعت و جهان اطراف نیز یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی داشته باشد تا به طور کامل درک شود.

غزل شمارهٔ ۳۳۱

این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی
گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی

معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی
خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی

آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست
زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی

دیده‌ام کافور کز هندوستان خیزد همی
تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی

ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی
پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی

پشت بنمودی و خون‌ها راندی از مژگان مرا
تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی

صبح‌گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی
آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی

هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی

ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش
از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی

موج‌ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان
سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی

در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب
از ثنای خسرو صاحب‌قران انگیختی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.