هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق سخن می‌گوید. او از تب‌های ناشی از جدایی و انتظار برای دیدار معشوق می‌نالد. شاعر بیان می‌کند که عمرش در انتظار معشوق به پایان رسیده، اما هنوز نمی‌داند که معشوق چه تصمیمی دارد. او از غیرت عشق خود می‌گوید و آرزوی در آغوش گرفتن معشوق را دارد. شاعر همچنین از اندیشه‌هایش درباره عشق و وفاداری سخن می‌گوید و از تأثیرات عمیق عشق بر زندگی خود می‌نویسد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۳۴

تب‌ها کشم از هجر تو شب‌های جدائی
تب‌ها شودم بسته چو لب‌ها بگشایی

با آنکه دل و جانم دانی که تو را اند
عمرم به کران رفت و ندانم تو که رایی

از غیرت عشق تو به دندان بگزم لب
گر در دلم آید که در آغوش من آیی

گفتی ببرم جان تو، اندیشه در این نیست
اندیشه در آن است که بر گفته نپایی

شد ناخن من سفته ز بس کز سر مژگان
انگشت مرا پیشه شد الماس ربایی

خاقانی از اندیشهٔ عشق تو در آفاق
چون آب روان کرد سخن‌های هوایی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.