هوش مصنوعی:
این شعر از خاقانی شروانی است که در آن شاعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از معشوق خود میخواهد که با خندهاش غمهایش را برطرف کند و از او طلب رحم و شفقت میکند. شاعر همچنین به قدرت معشوق در گشودن مشکلات و رهایی از بندها اشاره میکند و از او میخواهد که به او توجه کند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم فلسفی در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۳۹
آن لعل شکر خنده گر از هم بگشایی
حقا که به یک خنده دو عالم بگشایی
ورچه نگشائی لب و در پوست بخندی
از رشتهٔ جانم گره غم بگشایی
مجروح توام شاید اگر زخم ببندی
رحمی کن ار حقهٔ مرهم بگشایی
کاری است فرو بسته، گشادن تو توانی
صد مشکل ازینگونه به یکدم بگشایی
اندیشه مکن سلسلهٔ چرخ نبرد
گر کار چو زنجیر من از هم بگشایی
گفتی چو فلک دست جفا برنگشایم
ایمن نشوم، گر تو توئی هم بگشایی
هان ای دل خاقانی از آه سحری کوش
کاین چنبر افلاک خم از خم بگشایی
حقا که به یک خنده دو عالم بگشایی
ورچه نگشائی لب و در پوست بخندی
از رشتهٔ جانم گره غم بگشایی
مجروح توام شاید اگر زخم ببندی
رحمی کن ار حقهٔ مرهم بگشایی
کاری است فرو بسته، گشادن تو توانی
صد مشکل ازینگونه به یکدم بگشایی
اندیشه مکن سلسلهٔ چرخ نبرد
گر کار چو زنجیر من از هم بگشایی
گفتی چو فلک دست جفا برنگشایم
ایمن نشوم، گر تو توئی هم بگشایی
هان ای دل خاقانی از آه سحری کوش
کاین چنبر افلاک خم از خم بگشایی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.