هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از بیتوجهی و بیوفایی معشوق شکایت میکند و بیان میکند که معشوق نه تنها به او توجهی نکرده، بلکه باعث رنج و غم او شده است. شاعر از این که معشوق حتی به فکر آزار او بوده و از درد او لذت برده، ابراز ناراحتی میکند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که دل او را نرنجاند و به او احترام بگذارد.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عاطفی پیچیده و شکایت از بیوفایی و بیتوجهی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم عمیق ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۴۸
دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی
در کار من قدم ننهادی به پایمردی
زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی
کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
روز سیاه کردی روزی ز روی حرمت
در روی تو نگفتم آخر که تو چه کردی
تا خون من چو آب نخوردی به نوک غمزه
در جستجوی کشتن من آب وانخوردی
گفتی که در نوردم یکباره فرش صحبت
فرش نگستریده ندانم که چون نوردی
پنداشتم که هستی درمان سینهٔ من
پندار من غلط شد درمان نهای، که دردی
خاقانی آن توست مکن غارت دل او
کز خانه صید کردن دانی که نیست مردی
در کار من قدم ننهادی به پایمردی
زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی
کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
روز سیاه کردی روزی ز روی حرمت
در روی تو نگفتم آخر که تو چه کردی
تا خون من چو آب نخوردی به نوک غمزه
در جستجوی کشتن من آب وانخوردی
گفتی که در نوردم یکباره فرش صحبت
فرش نگستریده ندانم که چون نوردی
پنداشتم که هستی درمان سینهٔ من
پندار من غلط شد درمان نهای، که دردی
خاقانی آن توست مکن غارت دل او
کز خانه صید کردن دانی که نیست مردی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.