هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خاقانی شروانی است که در آن شاعر از عشق و محبت به معشوق و ناامیدی از وصال او سخن می‌گوید. شاعر از بی‌توجهی معشوق و نرسیدن به آرزوهایش شکایت می‌کند و از عشق و فداکاری خود در این راه می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۳۶۲

به رخت چه چشم دارم که نظر دریغ داری
به رهت چه گوش دارم که خبر دریغ داری

نه منم که خاک راهم ز پی سگان کویت
نه تو آفتابی از من چه نظر دریغ داری

تو چه سرکشی که خاکم ز جفا به باد دادی
تو چه آتشی که آبم ز جگر دریغ داری

ندهیم تار مویی که میان جان ببندم
نه غلام عشقم از من چه کمر دریغ داری

دم وصل را نخواهی که رسد به سینهٔ من
نفس بهشتیان را ز سقر دریغ داری

دل کشتهٔ من اینجا به خیال توست زنده
چه سبب خیالت از من به سفر دریغ داری

به امید تو بسا شب که به روز کردم از غم
تو چرا نسیمت از من به سحر دریغ داری

کم من گرفتی آخر نبود کم از سلامی
به عیار نیک مردان کمی ار دریغ داری

سوی تو شفیع خواهم که برم برای وصلی
نبرم شفیع ترسم که مگر دریغ داری

چه طمع کنم کنارت که نیرزمت به بوسی
چه طلب کنم مفرح که شکر دریغ داری

به وفاش کوش خاقانی اگرچه درنگیرد
نه که دین و دل بدادی سر و زر دریغ داری
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.