هوش مصنوعی: شاعر در این متن از بی‌توجهی و عدم پرسش از حال خود توسط دیگران، به ویژه از سوی کسی که انتظار توجه و دلسوزی از او را دارد، شکایت می‌کند. او از درد دل و رنج خود می‌گوید و از این که حتی سگ کوی او نیز از حالش نمی‌پرسد، اظهار ناراحتی می‌کند. شاعر همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که حتی شاه ایران نیز از حال او نمی‌پرسد و این بی‌توجهی را به عنوان نشانه‌ای از بی‌مهری و بی‌اعتنایی می‌داند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن را به درستی درک و تفسیر کرد.

غزل شمارهٔ ۳۶۴

مرا روزی نپرسی کآخر ای غم‌خوار من چونی
دل بیمار تو چون است و تو در تیمار من چونی

گرفتم درد دل بینی و جان دارو نفرمائی
عفی الله پرسشی فرما که ای بیمار من چونی

زبان عشق می‌دانی ز حالم وا نمی‌پرسی
جگر خواری مکن واپرس کای غم‌خوار من چونی

در آب دیده می‌بینی که چون غرقم به دیدارت
نمی‌پرسی مرا کای تشنهٔ دیدار من چونی

امیدم در زمین کردی که کارت بر فلک سازم
زهی فارغ ز کار من چنین در کار من چونی

میان خاک و خون چون صید غلطان است خاقانی
نگوئی کای وفادار جفا بردار من چونی

تو دانی کز سگان کیستم هم بر سر کویت
سگ کویت نمی‌پرسد مرا کای یار من چونی

تو نیز آموختی از شاه ایران کز خداوندی
نمی‌پرسد که ای طوطی شکر بار من چونی؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.