۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۸

هدیهٔ پای تو زر بایستی
رشوهٔ رای تو زر بایستی

غم عشقت طرب افزای من است
طرب افزای تو زر بایستی

جان چه خاک است که پیش تو کشم
پیشکش‌های تو زر بایستی

دیده در پای تو گشتن هوس است
کشته در پای تو زر بایستی

گرد هم اجرای امروز تو جان
خرج فردای تو زر بایستی

ترش روی است زر صفرا بر
وقت صفرای تو زر بایستی

آتش بسته گشاید همه کار
کار پیرای تو زر بایستی

بی‌زری داشت تو را بر سر جنگ
صلح فرمای تو زر بایستی

کوه سیمینی و هم سنگ توام
در تمنای تو زر بایستی

تا کنم بر سر و بالات نثار
هم به بالای تو زر بایستی

دید سیمای مرا عشق تو گفت
که چو سیمای تو زر بایستی

دل سودائی خاقانی را
هم به سودای تو زر بایستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.