۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۶

گویم همه دل منی و جانی
مانم به تو و به من نمانی

آن سایه منم که خاک خاکم
وان نور تویی که جان جانی

من خاک توام به جای اینم
تو جان منی به جای آنی

گفتم چه شود که من شوم تو
گفتا که تو من شو ار توانی

گر من توشوم تو نیست گردی
اما تو چو من شوی بمانی

بر دلدل دل چنان زن آواز
کز خندق غم برون جهانی

کز طبع تو در خزان عالم
پیداست بهار شادمانی

امروز مرا مسلم آمد
در ملک سخن خدایگانی

هم نام تو خالق الکلام است
هم نعت تو خالق المعانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.