۳۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۷

خاکم که مرا منی نیابی
بادم که مرا تنی نیابی

هیچم به عیار تو دو جو کم
گر بر محکم زنی نیابی

دشمن کامم ز دوستداریت
وز من دم دشمنی نیابی

چون من تو شدم تو زی مغان شو
کآنجا توئی و منی نیابی

چون سایه مرا به تیرگی جوی
کاندر ره روشنی نیابی

گفتی که چه نامی از دلت پرس
کز من صفت منی نیابی

نقش الحجر دل تو نامم
جز عاشق گلخنی نیابی

بار دل من توئی که جز گل
بار گل خوردنی نیابی

در سینهٔ آتشین طلب دل
کاندر بر سوسنی نیابی

دل تافته شد مجوی ازو صبر
کز آتش آهنی نیابی

پیروزهٔ چرخ را از آهم
جز رنگ خماهنی نیابی

خاقانی را چنان مکن گم
کانگه که طلب کنی نیابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.