هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از احساسات عمیق و عشق ناگفته خود سخن میگوید. او خود را خاک و باد میخواند که قابل لمس نیست و از این که عشقش نادیده گرفته شده، ابراز ناراحتی میکند. شاعر همچنین از دشمنیهای ناشی از دوستداری و از دست دادن خود در وجود معشوق صحبت میکند. او از عشق و رنجهایش میگوید و این که هیچکس نمیتواند او را درک کند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتر دارد.
غزل شمارهٔ ۳۸۷
خاکم که مرا منی نیابی
بادم که مرا تنی نیابی
هیچم به عیار تو دو جو کم
گر بر محکم زنی نیابی
دشمن کامم ز دوستداریت
وز من دم دشمنی نیابی
چون من تو شدم تو زی مغان شو
کآنجا توئی و منی نیابی
چون سایه مرا به تیرگی جوی
کاندر ره روشنی نیابی
گفتی که چه نامی از دلت پرس
کز من صفت منی نیابی
نقش الحجر دل تو نامم
جز عاشق گلخنی نیابی
بار دل من توئی که جز گل
بار گل خوردنی نیابی
در سینهٔ آتشین طلب دل
کاندر بر سوسنی نیابی
دل تافته شد مجوی ازو صبر
کز آتش آهنی نیابی
پیروزهٔ چرخ را از آهم
جز رنگ خماهنی نیابی
خاقانی را چنان مکن گم
کانگه که طلب کنی نیابی
بادم که مرا تنی نیابی
هیچم به عیار تو دو جو کم
گر بر محکم زنی نیابی
دشمن کامم ز دوستداریت
وز من دم دشمنی نیابی
چون من تو شدم تو زی مغان شو
کآنجا توئی و منی نیابی
چون سایه مرا به تیرگی جوی
کاندر ره روشنی نیابی
گفتی که چه نامی از دلت پرس
کز من صفت منی نیابی
نقش الحجر دل تو نامم
جز عاشق گلخنی نیابی
بار دل من توئی که جز گل
بار گل خوردنی نیابی
در سینهٔ آتشین طلب دل
کاندر بر سوسنی نیابی
دل تافته شد مجوی ازو صبر
کز آتش آهنی نیابی
پیروزهٔ چرخ را از آهم
جز رنگ خماهنی نیابی
خاقانی را چنان مکن گم
کانگه که طلب کنی نیابی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.