هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و اندوه فراوانی که در دل دارد سخن می‌گوید. او از این که عشق دوباره به سراغش آمده و غم‌هایش را افزوده است، شکایت می‌کند. شاعر از ناتوانی خود در برابر این احساسات و ندانستن راه چاره می‌گوید و در نهایت، عشق را به عنوان شغلی سخت و دردناک توصیف می‌کند که دلش را به آن سپرده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۴

دلم را انده جان می‌ندارد
چنان کاید جهانی می‌گذارد

حدیث عشق باز اندر فکندست
دگر بارش همانا می‌بخارد

چه گویم تا که کاری برنسازد
چه سازم تا که رنگی برنیارد

چه خواهد کرد چندین غم ندانم
که جای یک غم دیگر ندارد

به زاری گفتمش در صبر زن دست
اگر عشقت به دست غم سپارد

مرا گفتا ترا با کار خود کار
مسلمان، مردم این را دل شمارد

بنامیزد دلم در منصب عشق
به آیین شغلهایی می‌گذارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.