هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشق به معشوق او را به شادی و غم می‌کشاند و نیازش به دیدن روی معشوق از همه چیز بیشتر است. شاعر از درد هجران و غم عشق شکایت می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند و جهان را به حال خود رها نکند. او همچنین از قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و مفاهیم پیچیده‌تر شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن را به طور کامل درک کرد.

غزل شمارهٔ ۱۱۳

هرچه مرا روی تو به روی رساند
ناخوش و خوش‌دل به‌روی خوش بستاند

هست به رویت نیازم از همه رویی
گرچه همه محنتی به روی رساند

در غم تو سر همی ز پای ندانم
گر تو ندانی مدان خدای تو داند

رغم کسی را به خانه در چه نشینی
کاتش دل را به آب دیده نشاند

هجر تو بر من همی جهان بفروشد
گو مکن آخر جهان چنین بنماند

دامن من گر به دست عشق نگاریست
وصل چه دامن ز کار من بفشاند

رو که چنین خواهمت که تن زنی ای وصل
تا بکند هجر هر جفا که تواند
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.