هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد دوری و جدایی از معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که بدون او زندگی برایش معنایی ندارد. او از رازهای پنهان درد و غم خود می‌گوید و از بی‌وفایی و جفای زمانه شکایت می‌کند. شاعر آرزو می‌کند که کسی حال او را درک کند و از وفا و عهد در این دنیا ناامید است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند درد دوری، بی‌وفایی و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۱۳۷

من آن نیم که مرا بی‌تو جان تواند بود
دل زمانه و برگ جهان تواند بود

نهان شد از من بیچاره راز محنت تو
قضای بد ز همه کس نهان تواند برد

خوش آنکه گویی چونی همی توانی نه
در این چنین سر و توشم توان تواند بود

اگر ز حال منت نیست هیچ‌گونه خبر
که حال من ز غمت بر چه‌سان تواند بود

چرا اگر به همه عمر ناله‌ای شنوی
به طعنه گویی کار فلان تواند بود

جفا مکن چه کنی بس که در ممالک حسن
برات عهد و وفا ناروان تواند بود

در این زمانه هر آوازه کز وفا فکنند
همه صدای خم آسمان تواند بود

اگر ز عهد و وفا هیچ ممکنست نشان
در این جهان چو نیابی در آن تواند بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.