هوش مصنوعی: این متن به بیان احساسات و تفکرات شاعرانه درباره عشق، صبر، ناامیدی و استقلال می‌پردازد. شاعر از ناتوانی در تحمل عشق و نبود یاری‌گر شکایت می‌کند و به این موضوع اشاره می‌کند که عشق با آرامش و آسایش سازگار نیست. همچنین، او از استقلال و آزادی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که زیر فرمان کسی نخواهد رفت. در نهایت، شاعر به ناامیدی و بی‌پایانی برخی از احساسات و شرایط اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق و انتزاعی مانند عشق، ناامیدی و استقلال است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۰

صبر با عشق بس نمی‌آید
یار فریادرس نمی‌آید

دل ز کاری که پیش می‌نرود
قدمی باز پس نمی‌آید

عشق با عافیت نیامیزد
نفسی هم‌نفس نمی‌آید

بی‌غمی خوش ولایتست ولیک
زیر فرمان کس نمی‌آید

داد در کاروان خرسندیست
زان خروش جرس نمی‌آید

چه کنم عسکری که نی‌شکرش
بی‌خروش مگس نمی‌آید

گویی از جانت می‌برآید پای
چه حدیثست بس نمی‌آید
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.