هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و هجران است. شاعر از عشقی سخن می‌گوید که به جان و دل او رسیده و همه چیز را از او گرفته است. او از غم هجران و بی‌پاسخ ماندن افغان‌هایش شکایت می‌کند و درد خود را به آسمان و ستارگان می‌سپارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان درد و رنج عشق نافرجام نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر شکل می‌گیرد.

غزل شمارهٔ ۱۵۹

غارت عشقت به دل و جان رسید
آب ز دامن به گریبان رسید

جان و دلی داشتم از چیزها
نبوت آن نیز به پایان رسید

گفتم جانی به سر آید مرا
عشق تو آخر به سر آن رسید

با تو چه سازم که چو افغان کنم
زانچه به من در غم هجران رسید

بشنوی افغانم و گویی به طنز
کار فلان زود به افغان رسید

رقعهٔ دردم ز تو بیچاره‌وار
نیم شبان دوش به کیوان رسید

گر تو تویی زود که خواهند گفت
سوز فلان در تن بهمان رسید
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.