هوش مصنوعی: شاعر در این شعر ابراز عشق و وابستگی شدید به معشوق خود می‌کند و بیان می‌دارد که جز او هیچ دلداری و یاری در جهان ندارد. او از رنج‌هایی که از معشوق متحمل شده سخن می‌گوید، اما همچنان عشق و وفاداری خود را حفظ کرده و هیچ آزاری از او در خاطر ندارد. شاعر از معشوق می‌خواهد که غم او را بخورد، زیرا کسی جز او غمخوارش نیست. در نهایت، شاعر خود را مانند گلی در گلستان توصیف می‌کند که حتی خاری برای دفاع از خود ندارد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۰۷

نگارا جز تو دلداری ندارم
بجز تو در جهان یاری ندارم

بجز بازار وسواس تو در دل
به جان تو که بازاری ندارم

اگرچه خاطرم آزردهٔ تست
ز تو در خاطر آزاری ندارم

ز کردار تو چون نازارم ای دوست
که در حق تو کرداری ندارم

ترا باری به هر غم غمخوری هست
غم من خور که غمخواری ندارم

بسان انوری در گلستانم
چه بدبختم که خود خاری ندارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.