هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران سخن می‌گوید. او از نبود همنفسی و تنها ماندن در راه عشق شکایت دارد و از این که به وصال معشوق نرسیده، اظهار ناراحتی می‌کند. شاعر با دل خود گفت‌وگو می‌کند و از هجران به عنوان تجربه‌ای رایگان یاد می‌کند. در نهایت، او از این که پای بر جای نیست و همنفسی ندارد، ابراز تأسف می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. مفاهیمی مانند عشق، هجران، و تنهایی برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک‌تر است و ممکن است برای کودکان یا نوجوانان کم‌سن‌وسال چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۳

پای بر جای نیست همنفسم
چه کنم اوست دستگیر و کسم

در پی گرد کاروان غمش
از رسیلان نالهٔ جرسم

بر سر کوی او شبی گذرم
که حمایت کند سگ و عسسم

محرم پستهٔ لبت نشدم
تا نگفتم طفیلی و مگسم

گفتمش دل وصال می‌طلبد
راستی من هم اندرین هوسم

گفت با دل بگو که حالی نیست
ماحضر جز به هجر دست رسم

دل مرا گفت هم به از هیچت
رایگان هجر یافتم نه بسم

گویدم انوری در این پیوند
پای در پیش و پای بازپسم

گویم اینک از اینت می‌گویم
پای بر جای نیست همنفسم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.