هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری خود به معشوق سخن می‌گوید و از جفا و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او ابراز می‌کند که با وجود همه ناملایمات، همچنان عاشق و وفادار است و این عشق را در دل و جان خود حک کرده است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۰

ره فراکار خود نمی‌دانم
غم من نیستت به غم زانم

عاشقم بر تو و همی دانی
فارغی از من و همی دانم

نکنی جز جفا که نشکیبی
نکنم جز وفا که نتوانم

کافری می‌کنی در این معنی
کافرم گر کنون مسلمانم

گفتیم تا به بوسه فرمانست
گفتمت تا به جان به فرمانم

گرچه برخاستی تو از سر این
من همه عمر بر سر آنم

کی به جان برکشم ز تو دندان
چون ز جان خوشتری به دندانم

مهر مهر تو بر نگین دلست
تاج عهد تو بر سر جانم

با چنین ملک در ولایت عشق
انوری نیستم سلیمانم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.