هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و جدایی میگوید و بیان میکند که دلش به غم عشق نیاز دارد. او از تغییراتی که در رابطهاش رخ داده ابراز ناراحتی میکند و احساس میکند که دیگر آن وصال و عشق سابق وجود ندارد. همچنین، شاعر به این موضوع اشاره میکند که حتی کسانی که به نظر قدرتمند و بینیاز میرسند، در نهایت به عشق نیاز دارند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند غم عشق و جدایی نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر شکل میگیرد.
غزل شمارهٔ ۲۲۹
دل را به غمت نیاز میبینم
کارت همه کبر و ناز میبینم
وان جامه که دی وصل ما بودی
اکنون نه بر آن طراز میبینم
صد گونه زیان همی پدید آید
سرمایهٔ دل چو باز میبینم
آنرا که فلک همی کند نازش
او را به تو هم نیاز میبینم
هین چند که زلف گردهٔ تو
بر دست غمت دراز میبینم
کارت همه کبر و ناز میبینم
وان جامه که دی وصل ما بودی
اکنون نه بر آن طراز میبینم
صد گونه زیان همی پدید آید
سرمایهٔ دل چو باز میبینم
آنرا که فلک همی کند نازش
او را به تو هم نیاز میبینم
هین چند که زلف گردهٔ تو
بر دست غمت دراز میبینم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.