هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از ناامیدی، رنج و عشق نافرجام سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی و جفای معشوق شکایت کرده و بیان می‌کند که عمر خود را در راه عشق به باد داده است. شاعر همچنین از این که معشوق از رنج او شاد می‌شود، اظهار ناراحتی می‌کند و به بی‌وفایی زمانه و تقدیر اشاره می‌نماید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند ناامیدی، رنج و تقدیر است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و شکایت از بی‌وفایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۷۵

دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی
دیدی که دست جور و جفا باز برگشادی

بردم ز پای بازی تو دست برد عمری
بازم به دست بازی تو دست برنهادی

بر کار من نهی به جفا پای هر زمانی
کارم ز دست رفت بدین کار چون فتادی

در خون و خاک پیش تو می‌گردم وز شوخی
در چشمت آب نیست ندانم که بر چه بادی

شاد آن زمان شوی که مرا در غمی ببینی
غم طبع شد مرا چو به غم خوردنم تو شادی

گویی از این پست به همه رنج یار باشم
نه رنجهات می‌رسد احسنت شاد بادی

در طالعم ز کس چو وفا نیست از تو ماند
از مادر زمانه به هر طالعی که زادی

عشقت به کار بردم و بردم چنانک بردم
عمری به باد دادی ودادی چنانک دادی

ای انوریت گشته فراموش یاد بادت
کو را هنوز در همه اندیشها به یادی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.