هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و وابستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که اگر غم عشق معشوق نبود، شادیهای بیشتری در زندگی تجربه میکرد. همچنین، او آرزو میکند که ای کاش میتوانست لحظاتی را در کنار معشوق و با دیدن جمال او شاد باشد. شاعر حتی به این فکر میکند که اگر عشق معشوق نبود، ترجیح میداد اصلاً به دنیا نیاید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و مفاهیم فلسفی مانند قضا و قدر ممکن است برای سنین پایینتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۲۹۸
گر جان و دل به دست غم تو ندادمی
پای نشاط بر سر گردون نهادمی
گر بیم زلف پر خم تو نیستی مرا
این کارهای بستهٔ خود برگشادمی
ور بر سرم نبشته نبودی قضای تو
شهری پر از بتان به تو چون اوفتادمی
واکنون چه اوفتاد دل اندر بلای تو
ای کاش ساعتی به جمال تو شادمی
گر بیتو خواست بود مرا عمر کاجکی
هرگز نبودمی و ز مادر نزادمی
پای نشاط بر سر گردون نهادمی
گر بیم زلف پر خم تو نیستی مرا
این کارهای بستهٔ خود برگشادمی
ور بر سرم نبشته نبودی قضای تو
شهری پر از بتان به تو چون اوفتادمی
واکنون چه اوفتاد دل اندر بلای تو
ای کاش ساعتی به جمال تو شادمی
گر بیتو خواست بود مرا عمر کاجکی
هرگز نبودمی و ز مادر نزادمی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.