هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و دوری از معشوق سخن می‌گوید. او آرزو می‌کند که اگر درد عشق نبود، هر لحظه با وصل معشوق کاری تازه داشت. همچنین، از غم و تیمار معشوق و ناله‌هایش به آسمان می‌گوید و آرزو می‌کند که اگر روزگارش خوش بود، فریادش از جور زمانه کمتر می‌شد. در نهایت، شاعر اظهار می‌کند که اگر روزش از عشق معشوق تاریک نمی‌گذشت، جز یادگاری از نور روی معشوق چیزی نداشت.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند درد عشق، غم و حسرت ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۹

گر من اندر عشق جز درد یاری دارمی
هر زمانی تازه با وصل تو کاری دارمی

ور نکردی خوار تیمار توام در چشم خلق
وز غم و تیمار تو تیمارداری دارمی

هم ز باغ وصل تو روزی گلی می‌چیدمی
گرنه هردم از فلک بر دیده خاری دارمی

نیستی فریاد من چندین ز جور روزگار
گر چو دیگر مردمان خوش روزگاری دارمی

نالهٔ من هر شبی کم باشدی از آسمان
در غمت گر جز کواکب غمگساری دارمی

چون نمی‌گیرد قراری کار من با وصل تو
کاشکی چون عاقلان باری قرار دارمی

روزم از عشقت چو شب تاریک بگذشتی اگر
جز لقب از نور رویت یادگاری دارمی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.