هوش مصنوعی: شاعر از بخت نامساعد و یار ناموافق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که عمر خود را در آرزوی وصال یار به باد داده است. او از ناراحتی‌های زندگی و نادانی یار در مورد رنج‌هایش می‌گوید و از این که یارش او را ترک کرده، اظهار تأسف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات شکست عشقی و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۰۱

بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی

ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی

جانی خراب کردم در آرزوی رویت
روزم سیاه کردی دردا که می‌ندانی

گفتی ز رفتن آمد آنکه بدی برویت
بایست طیره‌رویی رو جان که ننگ جانی

عمری به باد دادم اندر پی وصالت
تا خود چه‌گونه باشد احوال این جهانی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.