هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از دوری و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند و از او می‌خواهد که حداقل گاهی به او توجه کند. شاعر همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که غم و اندوه او به حدی است که معشوق نمی‌تواند آن را درک کند. در نهایت، شاعر از معشوق می‌خواهد که به او پاسخ دهد و از غم رهایی یابد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عاطفی و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری ممکن است برای این گروه سنی چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۸

خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی

ما خود نمی‌شویمت در روی اگرنه آخر
سهلست اینکه گه‌گه رویی بما نمایی

بی‌خرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید
بدخوی خوبرویی بیگانه آشنایی

گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد
غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی

الحق جواب شافی اینک چنینت خواهم
دادی به یک حدیثم از دست غم رهایی

گویی بدان میارم کز بد بتر کنم من
من زین سخن نه لنگم تو با که در کجایی

نه برگ این ندارم هان خیر می چگویی
نی دست آن نداری هین زود می چه پایی

گر انوری نباشد کم گیر تیره‌روزی
تو کار خویش می‌کن ای جان و روشنایی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.