هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دیدار معشوق خود و تأثیر عمیق این دیدار بر روح و روانش سخن می‌گوید. او این دیدار را همچون بهشتی توصیف می‌کند که دردهایش را تسکین داده و دل سختش را نرم کرده است. شاعر همچنین از لطف و عنایت خداوند در این لحظات شکرگزار است و ابراز می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹

مبارک روز بود امروز، یارا
که دیدار تو روزی گشت ما را

من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم
به چشم خود بهشت آشکارا

نه مهرست این، که داغ دولتست این
که بر دل بر ز دست این بی‌نوا را

ز یک نا گه چه گنج دولتست این؟
که در دست اوفتاد این بی‌نوا را

درین حالت که من روی تو دیدم
عنایت‌هاست با حالم خدا را

هم آه آتشینم کارگر بود
که شد نرم آن دل چون سنگ خارا

مرا تشریف یک پرسیدنت به
ز تخت کیقباد و تاج دارا

بکش زود اوحدی را، پس جدا شو
که بی‌رویت نمی‌خواهد بقا را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.