هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از بی‌وفایی و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند و از این که دیگران مورد توجه قرار می‌گیرند، اما او نادیده گرفته می‌شود، ابراز ناراحتی می‌کند. او از بی‌عدالتی و بی‌مهری معشوق و جامعه گلایه می‌کند و احساس تنهایی و سرگردانی خود را بیان می‌دارد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاطفی عمیق و پیچیده‌ای مانند عشق ناکام، بی‌وفایی و احساس تنهایی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۴

دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟

بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟
به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟

هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد
تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟

خون من ریزی و چشم تو روا می‌دارد
بوسه‌ای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟

شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟

من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟

دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول
اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.