هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از دردها و غم‌های عشق و جدایی سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که زخم‌های عشق مرهمی ندارند و دل‌هایی که عشق را درک نمی‌کنند، این غم‌ها را نمی‌فهمند. شاعر همچنین به نبود وفا و خوبی در کنار هم اشاره می‌کند و از گریه‌های بی‌پایان خود به دلیل دوری معشوق می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸

زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را
خامی که دل ندارد این غم نباشد او را

گفتی که: دل بدوده، من جان همی فرستم
زیرا که با چنان رخ دل کم نباشد او را

عیسی مریم از تو گر باز گردد این دم
این مرده زنده کردن دردم نباشد او را

گویند: ازو طلب دار آیین مهربانی
نه نه، طلب ندارم، دانم نباشد او را

از پیش هیچ خوبی هرگز وفا نجستم
زیرا وفا و خوبی باهم نباشد او را

از چشم من خجل شد ابر بهار صد پی
او گر چه بربگرید، این نم نباشد او را

این گریه کاوحدی کرد از درد دوری او
گر بعد ازین بمیرد ماتم نباشد او را
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.