هوش مصنوعی: این شعر از اوحدی بیانگر درد و رنج عاشقانه و شکایت از بی‌توجهی معشوق است. شاعر از بی‌وفایی و جفای معشوق شکایت کرده و از غم و اندوه خود می‌گوید. او از این که سال‌هاست وفادارانه خدمت کرده، اما شاه (معشوق) از حال بندگانش بی‌خبر است، اظهار تاسف می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۱

چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را
زلف و رخ تو طیره کند مشک و ماه را

یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو
فردا که هیچ عذر نباشد گناه را

نشگفت پای ما که بر آید به سنگ غم
زیرت که احتیاط نکردیم راه را

دارم گواه آنکه تو کشتی مرا، ولیک
ترسم که: نرگست بفریبد گواه را

روزی چنان بگریم ازین غم، که اشک من
ز آن خاک آستان بدماند گیاه را

گر بشنود جفا که تو در شهر می‌کنی
خسرو بی‌اغیان نفرستد سپاه را

شد سالها که بندهٔ تست اوحدی، دریغ
کز حال بندگان خبری نیست شاه را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.