هوش مصنوعی: این شعر از عشق سوزان و دردناک سخن می‌گوید که تمام وجود شاعر را در بر گرفته و او را به سوختن و رنج کشیدن واداشته است. شاعر از عشق یار خود می‌گوید که نه تنها دل او، بلکه قلم و طومارش را نیز سوزانده است. او از یاران می‌پرسد که چرا به او هشدار ندادند و از طبیب می‌خواهد که از او دوری کند، چرا که بیمار و سوخته است. در نهایت، شاعر از عشق و رنج خود سخن می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که اگر باور ندارند، از اوحدی بپرسند که او نیز در این راه سوخته است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عشق و رنج است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۶۷

رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت

بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل
شعله‌ای در قلم افتاد، که طومار بسوخت

دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟
ما خود آن یار ندیدیم که بر یار بسوخت

چاره جز سوختن و ساختنم نیست کنون
کاندکی کرد مرا چاره و بسیار بسوخت

گر ببینی تو طبیب دل مجروح مرا
گو: گذر کن تو بدین گوشه که بیمار بسوخت

گفتم: از باغ رخش تازه گلی باز کنم
نور رویش جگرم را بتر از خار بسوخت

سخن سوختن عشقت اگر باور نیست
ز اوحدی پرس، که بیچاره درین کار بسوخت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.