هوش مصنوعی: این شعر از اوحدی بیانگر درد و رنج عاشقانه‌ای است که شاعر از فراق معشوق خود متحمل شده است. شاعر از بی‌تفاوتی معشوق و عدم توجه او به درد و رنج خود شکایت می‌کند و از این که دلش در آتش غم و فراق سوخته است، سخن می‌گوید. او از این که معشوق حتی یک بار هم به او توجه نکرده و دلش را نسوخته است، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۶۸

جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟

نزد تو نامه‌ای ننوشتم، که سوز دل
صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت

بر من گذر نکرد شبی، کاشتیاق تو
جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت

در روزگار حسن تو یک دل نشان که داد؟
کو لحظه لحظه خون نشد و دم بدم نسوخت؟

یک دم به نور روی تو چشمم نگه نکرد
کندر میان آن همه باران و نم نسوخت

شمع رخ تو از نظر من نشد نهان
تا رخت عقل و خرمن صبرم به هم نسوخت

گفتی : در آتش غم خود سوختم ترا
خود آتش غم تو کرا، ای صنم، نسوخت؟

کو در جهان دلی، که نگشت از غم تو زار؟
یا سینه‌ای، کزان سر زلف به خم نسوخت؟

صد پی بر آتش ستمت سوخت اوحدی
ویدون گمان بری تو که او را ستم نسوخت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.