هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و علاقه‌ی بی‌حد خود به معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که حتی اگر از خدمت به معشوق رانده شود، باز هم با جان و دل به او خدمت خواهد کرد. شاعر از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و آرزو می‌کند که معشوق به او توجه کند. او همچنین از ناتوانی خود در رسیدن به معشوق و بی‌تفاوتی دیگران نسبت به درد دلش می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۷۱

ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت
بدان رسید که دزدیده می‌کنم نظرت

درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم
که آستانه پرستی کنم چو خاک درت

هزار بار گر از خدمتم برانی تو
دگر بیایم و خدمت کنم به جان و سرت

گر التفات به زر دیدمی تو را روزی
ز رنگ چهرهٔ خود در گرفتمی به زرت

تو بسته‌ای کمری بر میان به کینهٔ من
مرا چه طرف ز مهر تو چشم بر کمرت

نداشت هیچ درخت این بر جوان، که تو راست
ولی چه چاره که دستی نمی رسد به برت

خبر ز درد دل من به هر کسی برسید
ولی چه سود کزان کس نمی کند خبرت

گذر کنی تو به هر جانبی و نگذارد
غرور حسن که باشد بر اوحدی گذرت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.