هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از دلبری که ابتدا آرام‌بخش بود و اکنون به دشمن جانش تبدیل شده، گلایه می‌کند. شاعر از بی‌عدالتی، دوری و بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و از این می‌پرسد که چرا با وجود همه این رنج‌ها، هنوز عشق و اشتیاقش باقی است. او همچنین از تنهایی و بی‌پناهی خود می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که دلیل این همه سوز و گداز را توضیح دهد.
رده سنی: 16+ این شعر به دلیل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه، نیاز به درک و تجربه‌ای نسبی از احساسات پیچیده انسانی دارد. همچنین، بیان رنج‌ها و شکایت‌های عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد و درک کامل آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۲۱

دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟
از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟

ما خود از خواری و مسکینی بخاک افتاده‌ایم
باز دیگر بر سر ما این کلوخ انداز چیست؟

اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان
من نمی‌دانم که: این انجام و این آغاز چیست؟

چون کسی هرگز ندید از خوان وصلت جز جگر
بر سر کوی تو این هم کاسه و انباز چیست؟

گرنه دیگر دشمنان ما به دامت می‌کشند
همچو مرغانت چنین از پیش ما پرواز چیست؟

بعد از آن بیداد و جور و سرکشی، یارب، مرا
بر تو چندین دوستی و اشتیاق و آز چیست؟

کار ما سوز دلست و کار تو ساز جمال
خود نمی‌گویی که: چندین سوز و چندان ساز چیست؟

ای که گفتی: ذوق دل پرداز مسکینان خوشست
قصهٔ من با رخش بیرون ز دل‌پرداز چیست؟

اوحدی، گر حال دل پوشیده‌ای از خلق شهر
بر سر هر کوچه این آوازه و آواز چیست؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.