۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۶

ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست
در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست

بگشای دست و جان و دلت را بیه اد دوست
ایثار کن روان، که درین راه پست نیست

با محتسب بگوی که: از قاضیان شهر
رو، عذر ما بخواه، که او نیز مست نیست

تا صوفیان به بادهٔ صافی رسیده‌اند
در خانقاه جز دو سه دردی پرست نیست

من عاشقم، مرا به ملامت خجل مکن
کز عشق، تا اجل نرسد، بازرست نیست

در مهر او چو ذره هوا گیر شو بلند
کین ره به پای سایه نشینان پست نیست

هر کس که نیست گشت به هستی رسید زود
وآنکس که او گمان برد آنجا که هست نیست

یک ذره نیست در دل مجروح اوحدی
کز ضرب تیر عشق برو صد شکست نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.