هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و وصال سخن می‌گوید، اما بیان می‌کند که این وصال ممکن نیست. او از ناتوانی در بیان احساسات خود و عدم درک دیگران از عشقش می‌گوید. همچنین، شاعر به ناتوانی در رسیدن به معشوق و عدم امکان شرح کامل این عشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از زبان و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۹

هم خانه‌ایم، روی گرفتن حلال نیست
ناگفته پرسشی، که سخن را مجال نیست

گفتی: بسنده کن به خیالی ز وصل ما
ما را بغیر ازین سخنی در خیال نیست

گر ماه صورت تو ببیند، به صدق دل
خود معترف شود که: درو این کمال نیست

در پرده‌ای و بر همه کس پرده می‌دری
با هر کسی و با تو کسی را وصال نیست

مشکل در آن که: وصل تو ممکن نمیشود
ورنه به ممکنات رسیدن محال نیست

لالند عارفان تو از شرح چند و چون
از معرفت خبر نشد آنرا که لال نیست

پرسیده‌ای که: آنچه طلب میکنی کجاست؟
از من خبر مپرس، که جای سال نیست

ای اوحدی، چو این دگران سر دوستی
با دیگری مگوی، که ما را به فال نیست

گر مدعی سماع حدیثت نمی‌کند
دل مرده را سماع نباشد، که حال نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.