۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۱

ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشت
چون موی گشته خلقی ز آن موی تا به دوشت

بر سر زند چلیپا از زلف پای بندت
دم در کشد مسیحا از شکر خموشت

بگدازد از خجالت، حال، نبات مصری
چون پسته گر بخندد لعل شکر فروشت

جان هزار بیدل در لعل آبدارت
خون هزار عاشق در جزع فتنه کوشت

دلهای عاشقان را در حلقهٔ لب تو
نیکو مفرحی شد ترکیب لعل نوشت

با عشقت اوحدی را دیدم حکایتی خوش
لیکن حکایت او خود کی رسد به گوشت؟

فریاد دردناکش از سوز سینه می‌دان
تا آتشی نباشد چون آورد به جوشت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.