هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد دوری معشوق و نیاز به بیان احساسات خود سخن می‌گوید. او از غم و اندوه ناشی از جدایی و نیاز به گفتن این درد به دیگران، به ویژه معشوق، صحبت می‌کند. شاعر همچنین به وفاداری و دوستی اشاره می‌کند و بیان می‌کند که این احساسات باید به معشوق منتقل شود.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۵

مرا حدیث غم یار من بباید گفت
گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت

حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند
ضرورتست که با مرد و زن بباید گفت

دل شکستهٔ من گم شد، این سخن روزی
بدان دو زلف شکن بر شکن بباید گفت

حدیث دوستی و قصهٔ وفاداری
به من چه سود؟ به دلدار من بباید گفت

ز درد دوری او تا بکی کشم خواری؟
چو طاقتم به سر آمد سخن بباید گفت

نسیم صبح، اگر از یوسفم جدا گشتی
بما حکایت آن پیرهن بباید گفت

دوای درد دل اوحدی به دست کنم
گرم بهر که درین انجمن بباید گفت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.