هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن میگوید. او از معشوق خود میخواهد که به او وفا کند و اجازه دهد تا به او نزدیک شود. شاعر از درد فراق و نبود وصال شکایت میکند و از ترس ملالت معشوق ابراز نگرانی میکند. در پایان، شاعر از بیپناهی و نداری خود سخن میگوید و اشاره میکند که اگر ثروتی داشت، معشوق او را فریب نمیداد.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۸
ای عید روزهداران ابروی چون هلالت
وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت
خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت
ناهید برج شادی روی قمر مثالت
پشت فلک شکسته مهر قضا توانت
روی زمین گرفته عشق قدر مجالت
عمر منی، وفا کن، تا برخوردم ز وصلت
مرغ توام، رها کن، تا میپرم به بالت
دردا! که در فراقت خرمن به باد دادم
وانگه ندیده یک جو از خرمن وصالت
گفتی مرا که: داری میلی به جانب من
میلم بسیست لیکن، لیکن میترسم از ملالت
کی چون خیال گشتی از ناخوشی تن او!؟
گر اوحدی ندیدی در خواب خوش خیالت
بیچاره اوحدی را ملکی نبود و مالی
ورنه هم از کناری بفریفتی به مالت
وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت
خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت
ناهید برج شادی روی قمر مثالت
پشت فلک شکسته مهر قضا توانت
روی زمین گرفته عشق قدر مجالت
عمر منی، وفا کن، تا برخوردم ز وصلت
مرغ توام، رها کن، تا میپرم به بالت
دردا! که در فراقت خرمن به باد دادم
وانگه ندیده یک جو از خرمن وصالت
گفتی مرا که: داری میلی به جانب من
میلم بسیست لیکن، لیکن میترسم از ملالت
کی چون خیال گشتی از ناخوشی تن او!؟
گر اوحدی ندیدی در خواب خوش خیالت
بیچاره اوحدی را ملکی نبود و مالی
ورنه هم از کناری بفریفتی به مالت
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.