هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بی‌وفایی معشوق خود شکایت دارد. شاعر از ویرانی بنیاد عشق، بی‌کفایتی عقل در برابر عشق، و رنج‌های بی‌پایان خود سخن می‌گوید. او از نادیده گرفتن مهر و محبت خود و تحمل جور و ستم معشوق گلایه می‌کند و در نهایت، به صبوری در عشق و پذیرش رنج‌ها اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، موضوعات مطرح‌شده مانند بی‌وفایی، رنج عشق و صبر، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۶

بد میکنند مردم زان بی‌وفا حکایت
وانگه رسیده ما را دل دوستی به غایت

بنیاد عشق ویران، گر می‌زنم تظلم
ترتیب عقل باطل، گر می‌کنم شکایت

صد مهر دیده از ما، ناداده نیم بوسه
صد جور کرده بر ما، نادیده یک جنایت

آیا بر که گویم: این قصهٔ پریشان؟
یا بر که عرضه دارم این رنج بنهایت؟

عقلم به عشق او، چون رخصت بداد، گفتم
روزی به سر در آیم زین عقل بی‌کفایت

دل وصف او به نیکی کردی همیشه، آری
چون عشق سخت گردد دل کژ کند روایت

بی‌غم کجا توان بود؟ آسوده کی توان شد؟
نی زین طرف تحمل، نی زان جهت عنایت

در عشق او صبوری دل باز داد ما را
ورنه که خواست کردن درویش را رعایت؟

ای اوحدی، غم او برخود مگیر آسان
کین غصهٔ نهانی ناگه کند سرایت
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.