هوش مصنوعی: شاعر از عشق نافرجام و جدایی دردناک خود می‌گوید. او از بی‌وفایی معشوق و رنج‌هایی که کشیده است سخن می‌گوید و اظهار می‌کند که تمام تلاش‌هایش بی‌ثمر بوده و عشقش ناکام مانده است. شاعر از سرنوشت تلخ خود و نبود فرصت برای وصال شکایت می‌کند و در نهایت، از خود می‌پرسد چرا با وجود همه این رنج‌ها، هنوز دلش برای معشوق می‌تپد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق ناکام، رنج‌های عاطفی و پرسش‌های وجودی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. بنابراین، برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.

غزل شمارهٔ ۲۲۳

آنکه دلم برد و جور کرد و جدا شد
صید ندیدم ز بند او، که رها شد

با دگران سرکشی نمود و تکبر
سرکش و بیدادگر به طالع ما شد

رنج که بردیم باد برد و تلف گشت
سعی که کردیم هرزه بود و هبا شد

نوبت آن وصل را که وعده همی داد
هیچ به فرصت نگه کرد و قضا شد

دل ز برم برد و زهره نیست که گویم:
آن دل سرگشته را که برد و کجا شد؟

گر کندم قصد جان دریغ ندارم
کام من آمد چو کام دوست روا شد

با همه جوری دلم نداد که گویم:
اوحدی از هجر او شکسته چرا شد؟
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.