هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و علاقه‌ی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید. او زیبایی معشوق را بی‌نظیر توصیف کرده و از درد دوری و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند. شاعر همچنین به وفاداری خود تأکید کرده و از ناراحتی‌های عاطفی خود در این رابطه سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عاطفی عمیق و پیچیده‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و تشبیهات ممکن است نیاز به تجربه‌ی زندگی و بلوغ عاطفی برای درک کامل داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۲۴۰

رنگین‌تر از رخ تو گل در چمن نباشد
چون عارض تو ماهی در انجمن نباشد

پوشیده هر کسی را پیراهنیست، لیکن
آب حیات کس را در پیرهن نباشد

فرهادوار بی‌تو جان می‌کنم، نگارا
فرهاد نیست عیبی،گر کوهکن نباشد

چون وقت بوسه دادن گویی که: بی‌دهانم
دشنام نیز دادن بر بی‌دهن نباشد

زر خواستی و جان هم، زر کمترست، لیکن
در جان که می‌فرستم باری سخن نباشد

چون وصل جویم از تو، گویی: نبینی، آری
دیدار خوب رویان بی لا و لن نباشد

چون استوار باشم در عهد و وعدهٔ تو؟
کین بی‌خلاف نبود و آن بی‌شکن نباشد

امشب چو پیش دیده خون ریختی دلم را
گر زانکه باز گوید فردا، ز من نباشد

جانا، کجا نشیند بی‌صحبت تو یک دم؟
روزی که اوحدی را تشویش تن نباشد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.