هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و هجران معشوق خود سخن می‌گوید. او از زلف معشوق، اشک‌هایش و درد فراق یاد می‌کند و احساسات خود را با تصاویر شاعرانه بیان می‌کند. شاعر از ناله‌ها و سودای عشق خود می‌گوید و اینکه چگونه این عشق بر جسم و روحش تأثیر گذاشته است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شاعرانه و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۵

دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد
تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد

چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق
نوک مژگانش ز بهر کشتن من تیر شد

نیست جز سودای زلف همچو قیرش در سرم
از برای آن تنم چون موی و دل چون قیر شد

دوش می‌گفتم: برون آیم، بگیرم دامنش
آب چشم من روانی رفت و دامن گیر شد

یک شب از شبهای هجران زلف او دیدم به خواب
بعد از آن عمر درازم در سر تعبیر شد

چون غلامان جان من بر لب ز تلخی می‌رسید
دشمن من بر لب شیرین او چون میر شد

همچو زر شد کار بسیاران ز لعل او ولی
اوحدی را ناله از سودای او چون زیر شد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.