۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۶

کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد
فروغ روی ترا جرم مشتری نکشد

چنین که چشم تو آهنگ دین من دارد
حدیث من چه کند؟ گر به کافری نکشد

به گرد کوی تو دیوانه‌وار کی گردم
گرم کمند دو زلف تو، ای پری، نکشد

بدان صفت که کمر در میان کشید ترا
میان ما عجبست ار به داوری نکشد!

گرم چو عود نخواهی نشاند بر آتش
به باد گوی که: آن زلف عنبری نکشد

دلم به جان غم عشق تو میکشد، تا هست
ولی تنم ز ضعیفی و لاغری نکشد

به وصف روی منیر تو اوحدی پس ازین
سفینها بنویسد، که انوری نکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.