هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و بی‌وفایی است. شاعر از عشقی می‌گوید که او را در گل فرو برده و هیچ دردی در جان و دلش مانند این درد نبوده است. او از بی‌ثمری تلاش‌ها و رنج‌هایش در راه وفا سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ ضربتی مانند ضربت سودای معشوق و هیچ شربتی مانند شربت هجران او کشنده نبوده است. شاعر به مخاطب هشدار می‌دهد که دل به وفا و عهد این خوبان نبندد، زیرا جز بی‌حاصلی نصیبی از آن نخواهد داشت. در پایان، او به داستان مجنون و لیلی اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که مجنون هرگز عاقل نشد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، مفاهیم عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۶۲

هرگز از عشقی مرا پایی چنین در گل نشد
هیچ سال این دردم اندر جان وغم در دل نشد

نیست سنگی کان ز آه آتشین من نسوخت
نیست خاکی کان ز آب دیدهٔ من گل نشد

هیچ سعیی در جهان چون سعی من ضایع نگشت
هیچ رنجی در وفا چون رنج من باطل نشد

بر تن شوریده باری این چنین سنگین نبود
بر دل آشفته کاری این چنین مشکل نشد

ضربتی چون ضربت سودای او دستی نزد
شربتی چون شربت هجران او قاتل نشد

اوحدی، دل در وفا و عهد این خوبان مبند
کز غم خوبان به جز بی‌حاصلی حاصل نشد

گر ندیدی صورت لیلی، که مجنون را بکشت
قصهٔ مجنون نگه کن: کو دگر عاقل نشد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.