هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از اوحدی مراغه‌ای، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، به توصیف عشق و شیدایی شاعر نسبت به معشوق می‌پردازد. شاعر از عرق معشوق، لبانش، و زیبایی‌هایش سخن می‌گوید و احساسات عمیق خود را با زبانی نرم و لطیف بیان می‌کند. او از تشنگی خود به لب‌های معشوق و عشق بی‌پایانش می‌گوید و آرزو می‌کند که این عشق جاودانه بماند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۲۷۰

عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد
ز خاک لاله برآید، ز لاله جان بچکد

هزار سال پس از مرگ زنده شاید بود
به بوی آب حیاتی کزان دهان بچکد

ازان حدیث لبت بر زبان نمی‌رانم
که نازکست، مبادا که از زبان بچکد

ز شرم روی تو در باغ وقت گل چیدن
گل آب گردد و از دست باغبان بچکد

به حسرت رخ چون آفتابت اندر صبح
ستاره گردد و از چشم آسمان بچکد

مرا تنیست که گویی، همین نفس برود
ترا رخیست که پنداری: این زمان بچکد

معلقست دل من به طاعت تو چنان
که گر به خونش اشارت کنی روان بچکد

به دست خویش بیند ای بام چشم مرا
که او خراب شود گر بدین نشان بچکد

چه سود چاه زنخدان سرنگون که تراست؟
چو قطره‌ای نگذاری که رایگان بچکد

زمان زمان به زلال لب تو تشنه ترم
اگر چه شعر بگویم، که آب از آن بچکد

نگاه داشته‌ام خون اوحدی، تا تو
رها کنی که: بر آن خاک آستان بچکد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.