هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از اوحدی مراغه‌ای بیانگر تجربه‌ی عشق الهی و فنا در معشوق است. شاعر از نابودی خود در حضور معشوق سخن می‌گوید و اینکه تمام وجودش (دل، دین، تن، جان، سر و پا) در این عشق نابود شده است. او از رهایی از دوگانگی و رسیدن به وحدت سخن می‌گوید و اینکه در این راه، تمام حیلت‌ها و حالت‌هایش به معنی تبدیل شده و نام‌ها از بین رفته‌اند. شاعر از نوشیدن درد عشق در دریای وجود می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که نگاهی کند تا تمام تمنّاها از بین برود. در پایان، شاعر به تسلیم در برابر قضا و قدر اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. مخاطبان جوان‌تر ممکن است در فهم این مفاهیم با دشواری مواجه شوند.

غزل شمارهٔ ۲۸۲

از در ما چو در آمد، اثر ما بنماند
این دل و دین و تن و جان و سر و پا بنماند

چشم آن فتنهٔ پیدا به دلم پوشیده
نظری کرد، که پوشیده و پیدا بنماند

سخن عشق، که عقلم به معما می‌خواند
بر دلم کشف چنان شد که معما بنماند

حیلت ما همه حالت شد و حیلتها سوخت
حالت ما همه معنی شد و اسما بنماند

تا دو می‌دید دلم در کف یغما بودم
چون برستم ز دویی زحمت یغما بنماند

دل من دردی آن درد به دریا نوشید
به طریقی که نم در همه دریا بنماند

ای تمنای دل من ز دو گیتی نظرت
نظری کن، که دگر هیچ تمنا بنماند

گر چه از هر جهتم سری و سودایی بود
جهت سر تو بگرفتم و سودا بنماند

دوش با درد تو گقتم که: محابا کن، گفت:
اوحدی، تن به قضاده، که محابا بنماند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.