هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان شاعری بیان می‌شود که از وضعیت خود و شترش سخن می‌گوید. شاعر از مشکلات و سختی‌های زندگی می‌گوید و از خداوند طلب بخشش و رحمت می‌کند. او همچنین از عشق و عرفان سخن می‌گوید و از حالات روحی و معنوی خود صحبت می‌کند. در نهایت، شاعر از مطرب می‌خواهد که غزلش را بخواند تا دل و جانش آرام گیرد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده‌تر ادبی و فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۹۷

جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند
نقل منه، که او دگر کم سخن علف کند

اشتر من به ناخوشی سر ننهد گرش کشی
ای که مهار می‌کشی، عفو کنش چو عف کند

شور سرست و خیره سر، خار گرست و شیره خور
محو شوند شور و شر، آتش او چو تف کند

گر به گزش در افگنی، سنگ و گزت بهم زند
ور به رزش در آوری، غوره و رز تلف کند

کار دلم ز دست شد، می‌خور و می‌پرست شد
ناخردی که مست شد، کی خردش خلف کند؟

بر شترست رخت من، ای دل نیک بخت من
ایست مکن، چو قافله روی در آنطرف کند

آن عربی سوار ما، گر طلبد شکار ما
تن بر تیر و شست او دیده و جان هدف کند

تا ز پی این پیادگان، باز جهند و مادگان
بانگ زن آن دلیل را، تا صفت نجف کند

آن صنم قریش کو؟ مایهٔ کام و عیش کو؟
تا من خوف دیده را،دعوت « لاتخف» کند

بر عرفات حضرتش، من چو وقوف یافتم
کیست که در حضور من دعوی« من عرف» کند؟

مطرب اوحدی، بخوان این غزل از زبان او
تا دل و جان خویش را بر سر نای و دف کند
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.