هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری سخن می‌گوید و از جفا و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند. او بیان می‌کند که دل به کسی سپرده که قصد جان او را دارد و اشک‌هایش را روان کرده است. شاعر از بی‌خبری مدعی و نادیده گرفتن پندهایش توسط معشوق گلایه می‌کند و تأکید می‌کند که معشوق به سخنان او توجهی نمی‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند جفا و شکایت نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی بیشتری دارند.

غزل شمارهٔ ۳۰۱

دل به کسی سپرده‌ام کو همه قصد جان کند
کام کسی روا نکرد، اشک بسی روان کند

هر که بدید کار ما وین رخ زرد زار ما
گفت که: در دیار ما جور چنین فلان کند

حجت بندگی بدو، دارم از اعتراف خود
بی‌خبرست مدعی، هر چه جزین بیان کند

گفت:وفا کنم، دلا، هر چه بگوید آن پری
بر همه گوش کن ولی این مشنو که آن کند

زلف دراز دست را بند نهاد چند پی
ور بخودش فرو هلد بار دگر چنان کند

من سخن جفای او با همه گفته‌ام، ولی
پند نگیرد اوحدی، تا دل و دین در آن کند
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.