۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۸

ترک ستم پرست من ترک جفا نمی‌کند
عهد به سر نمی‌برد، وعده وفا نمی‌کند

هندوی ترک آن صنم کرد بسی خطا ولیک
ناوک چشم مست او هیچ خطا نمی‌کند

گر به وصال او رسم، هم بربایم از لبش
یک دو سه بوسه ناگهان، گر چه رها نمیکند

بوس به جان بها کنیم، ار بفروخت خود نکو
ور نفروخت میبریم آنچه بها نمی‌کند

چارهٔ من خدا کند در غم روی او مگر
خود نکند به جای کس هر چه خدا نمیکند

در غم او بسوختند اهل جهان،حسود من
خام نشسته پیش او شکر چرا نمیکند؟

دست بدار، اوحدی، یار دگر به دست کن
کو غم ما نمی‌خورد، چارهٔ ما نمی‌کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.